داستان پسری که چش چرون بود :ددددی
سلام سلام به همه ی دوست جوناااااااااااااااااااااااااااااااام امروز میخوام ی داستان از داستانای یونی رو واستون تعریف کنم تابستون امسال زد به سرمون با ی سری از پرنسسا ترم تابستونی ور داشتیم بگو خب
از همون روز اول ی پسره قزمیت تو کلاس کرم ریزیشو شرو کرده بود همش میشینه ردیف جلو کلشو به حالت دورانی میچرخونه سمت دخترا
خلاصه این پسره خون همه مونو به جوش آورده بود
تا اینکه دیروز سر کلاس سیگنال من نشستم جلو سمیرا کنار من اون پسر عوضی ام با فاصله ی صندلی تو ردیف ما،فاطی و من چون فابیم حتمن باید پیش هم بشینیم ولی دیروز اون ردیف دوم نشسته بود درست پشته سر من حالا نیس خانما همیشه حرف واس گفتن زیاد دارن مام داشتیم واس هم نامه مینوشتیم فک کن ی درصد
و اون پسر چش چرونه ام رسما رفته بود رو اعصابمون تا اینکه فاطی در یک تلگراف از من خواس تا برم تو کاره ضایع کردن این پسره خلاصه ب فاطی اوکی دادمو گفتم باشه و تو آنتراک جامو با سمیرا جون عوض کردم و عملیات 007 رسما شروع شد
رو ی کاغذ با خط درشت نوشتم پسره ی هیز چش چرون جم کن خودتو تفلونه نچسب،خاک تو مخت قزمیت انقد هیزی همین الانم داری کاغذ مو درسته میخوری
میخوای واست ی گردنبند طبی شاندرمن بخرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ی بار دیگه کلتو بچرخونی سمت دخترا میذارمش تو آمپاس شدید اونم نه آمپاس آمپاااااااااااااااااااااااااااااااااااس
بعد کاغذرو ی جوری که بتونه ببینه گذاشتم رو دسته صندلی آقا جاتون خالی بود پسره کاغذرو خوند قیافه اون اینجوری
قیافه ی مام اینجوری
پسره هیچی نمیتونس بهمون بگه که اگه میگفت با عرض معذرت میرید به خودش
قصه ی ما به سر رسید اما ضایع کردن پسرا توسط منو بروبچ همچنان ادامه دارد....
نظرات شما عزیزان:

.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)

متشکر از وقتی که برای نوشتن صرف میکنید
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]ت